آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها سلام دوست عزیز در صورتی که دوست دارید با ما تبادل لینک بنمایید زمانی که مارا به لینک خود افزودید به ما بگویید در صورت بودن آدرس ما شما هم به لینک های ما افزوده می شوید. باتشکر مدیریت |
جور دیگر باید زیست
به نام تنها پناه دیار آشفتگان سرنوشت
پنج شنبه 24 آذر 1386برچسب:آشنایی بر پایه خراب کاری بچه های محله, :: 22:20 :: نويسنده : SARH
در تابستان 90 تمام بچه هایی که باهم آشنا بودند در کنارهم به صورت پنهانی با هم ارتباط برقرار کردند در این بین کسانی مثل پسرا و دخترا باهم رابطه عاطفی و به قول خودشون عشقولانه با هم بر قرار کرده بودن و خیال می کردند که هیچ کس نمی فهمه اما امان از زمانی که سید بفهمه و همه بچه هارو ضایع بکنه اونم چه ضایع کردنی جوری که همه موضوع دخترا و پسرا بفهمن یعنی جوری که باعث بشه کمی دخترا و پسرا به فکر آبروی خودشون و خانوادشون بیفتن و کار اشتباهی نکنن. مثلا دخترا و پسرا با هم طرف ایستگاه 2 و 1 قرار می گذاشتن و با هم سی دی ، مموری و غیره می دادن و می گرفتن که همیشه مچشون گرفته می شد و ضایع می شدن. یا مثلا : با هم داخل خیابان آقایی ، ستاره فارس ، زیتون فارس ، آفتاب فارس قرار می گذاشتن و برای هم هدیه می خریدن و به هم دیگر می دادن و به قول خودشون LOVE می تر کوندن اما بی خبر از این که همه در فکر و خیال بیهوده هستن و این عشق ها ثمره ای نداره و آخرش دوری از یک دیگر هست و نا کامی در این راه . در قسمت بعد به شرح قسمتی از داستانهای کوچه اناری و ...... می پردازیم. نويسنده:SAREH1 , M.F.M چهار شنبه 23 آذر 1386برچسب:داستانی بر پایه واقعیت قسمت 3, :: 21:33 :: نويسنده : SARH
موضوع داستان در مورد کسی که دوست داره همه را بپیچوند حتی با دروغ گفتن داستان از جایی شروع می شه که فرشته مرگ که خیلی دوست داره خودش به همه ثابت بکنه و بگه از همه چیز آگاه هست و خودش به تنهایی می تونه برای خودش تصمیم بگیره دست به کارهایی عجیب می زنه و بهترین دوستان خودش را از خودش می رنجاندو ناراحت می کند.به این دلیل که می خواهد بگوید من آدمی با اراده و با تفکر هستم و نیازی به راهنمایی دیگران ندارم در صورتی که داره تند روی و اشتباه می کنه چون قبلا هم دچار این مشکلات هم شده بود. فرشته مرگ در این داستان میاد برای اینکه بگه من بزرگم و اختیار خودم دارم دست به کارهایی عجیب مثلا ضایع کردن کسی که دوست دار اونها هست و نمی گذارد کسی به آنها نزدیک بشه و براشون مشکل ایجاد بکنه با اتهام های واهی و پوچ و دروغین ضایع می کنه و باعث می شه دیگران به او بد بین بشن که بعد ثابت می شه اون داره اشتباه می کرده و به اشتباه فکر بد درباره اون بنده خدا کرده.اما در مورد جدید این فرشته مرگ می گه در ساعت 1 شب کسانی به در خانه آنها آمده و به پدر و مادر شان گفته اند که مراقب فرزندان خود باشید که باز هم این فرشته مرگ ماجرای ما با پیش داوری این موضوع را به اون بنده خدا که دوست دار آنها بوده می داده و در انتها باز ثابت می شه که اون بنده خدا باز هم در این ماجرا هیچ کاره ای نبوده و این ماجرا هم یک ماجرای دروغین بوده و بازهم پیش داوری کرده و بی خود و بی جهت دیگران را متهم به عمل انجام نداده کرده . حال چند سوال: 1- چرا پیش داوری؟ 2- چرا اتحام؟ 3- چرا محاکمه قبل از ثابت شدن جرم کسی؟
نويسنده:SAREH1 , M.F.M جمعه 18 آذر 1386برچسب:داستانی بر پایه واقعیت, :: 16:37 :: نويسنده : SARH
داستانی بر پایه واقعیت
داستانی که نمی دونم چه گونه آنرا شروع و چگونه آنرا خاتمه دهم
داستان کسی که برای نجات چند نفر از چنگال یک آدم نا جوان مرد آمد و از جان و مال و وقت خود بخاطر آبروی چند دختر گذشت که در آخر بازهم یکی از اونها سادگی کرد و با نا جوان مردی و در عین نا باوری همه به آن آدم خنجر تهمت زد و باعث شد آبروی آن فرد و یکی از نزدیکان خود طرف از بین برود .
حال به قسمتی از این داستان می پردازیم.
موضوع از زمانی شروع شد که یک نفر به اسم نیما وارد یک محله شد و با انجام کارهای عجیب غریب با عث فریب دختران و پسران آن محل شد و آنها را به سمت خود می کشید و آنها رو فریب می داد تا جایی که می خواست از آنها سوء استفاده بکنه که در بعضی از موارد تونست و این کار را هم انجام داد.
این شخص که به اون سید می گفتن از طریق های مختلف به اون دختر ها نزدیک شد و آنها رو راهنمایی کرد که بعضی ها گوش دادن اما بعضی ها گوش ندادن چون باورشان نمی شد اما سید با دلیل و مدرک به آنها این موضوع که در باره نیما بود را به آنها ثابت کرد که اون چه آدم خطر ناک و پلیدی هست و چه کارهایی در پشت پرده دارد انجام می دهد.
در این بین سه نفر از این دخترها عهد بستن که با هیچ کس ارتباطی نداشته باشند که:
نفر اول:
در عین ناباوری با چند نفر دیگه دوست شده بود و یک روز که قرار بود بره کلاس و بر گرده خونه در عین ناباوری رفته بود سر قرار و بعد که سید اون پیدا کرد و خواست به مادرش بگه اون دختر به سید یک تهمت ناروا زد به این دلیل که می خواست سید مراقب اون نباشه همین کار اون باعث شد که آبروی سید و یکی دیگه از دخترای آشنای اون دختر به خطر بیفته اما سید که خیلی چیز ها از اون می دونست به سکوت پرداخت و هیچ چیز نگفت تا مبادا آبروی آن دختر جلوی خانوادش ریخته بشه.
نفر دوم :
دختری بود که از روی سادگی و نا دونی برای دوستاش همه کاری می کرد مثلا مچ دوست پسرای دوستاش رو می گرفت
نفر سوم :
بلا به دور این نفر سوم آدمی خبره و به همه چیز آشنا بود و به هیچ وجه زیر عهد و پیمان خود که بسته بود نزد و با هیچ کس ارتباط بر قرار نکرد این فرد با وجود سن کم و کوچک بودنش نسبت به بقیه آدمی روشن و با فکر بود و هست.
حال چند سوال مهم:
1- چرا همیشه همه انسانها در باره هم پیش داوری می کنند؟
2- چرا هیچ وقت به دنبال جواب سوال های خود از دیگران نیستیم؟
3- چرا بجای اینکه اول فکر بکنیم و بعد کاری را انجام بدهیم اول کارمان را انجام میدهیم و بعد فکر می کنیم؟
4- چرا انسانها به هم دیگر اعتماد ندارند؟
و ................
نويسنده:SAREH1 , M.F.M سه شنبه 26 مهر 1386برچسب:اسامی دوستان ما که همگی در این داستان هستند, :: 10:22 :: نويسنده : SARH
اسامی دوستان ما که همگی در این داستان هستند و ما رو در نوشتن این داستان ها یاری کرده اند : <<البته همه بهترین دوستان ما هستند>> محمد بلک , علی ماهی , علی دم پخت , محمد فنچو , F . K ,رامتین , علی خرگوش , دایی غفور , دایی امیر , امیر دودول , حسین کپل, اهورا , نوید , هومن , مهدی , در آخر سید سارا , یلدا , حدیث , زهرا , oral , نگار , آبجي سه شنبه 26 مهر 1386برچسب:شرح حال بچه ها, :: 10:16 :: نويسنده : SARH
حال ما می خواهیم به شرح حالی از زندگی همه در این سه ماه تابستان 1390 در محله خودمون در کوچه 66 و 68 بپردازیم که البته همه در این سه ماه تابستان چیز های زیادی یاد گرفتیم البته خوب بودن بد هم بوده که هر کدام از این موضوع ها باعث افزایش تجربیات همه ما ها در این روز ها و هم بستگی بچه های این محله ها با هم شده است. پس تا آخر این کتابچه خاطرات با ما همراه باشید. sarh1 پنج شنبه 26 مرداد 1386برچسب:خدایا چرا؟؟؟چرا؟؟؟, :: 20:31 :: نويسنده : SARH
** مرد را دردی اگر باشد خوش است درد بی دردی علاجش اتش است ** خدايا چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چرا آنهايي كه نبايد بميرن مي ميرن و آنهايي كه بايد بميرن نمي ميرن چرا آنهايي كه مهربون هستن مي ميرن چرا آنهايي كه با مرام هستن مي ميرن چرا آنهايي كه با ادب هستن مي ميرن چرا آنهايي كه دوستشون داريم مي ميرن زنده را تا زنده است بايد به فريادش رسيد و رنه بر سنگ مزارش آب پاشيدن چه سود
گردآوری شده از سایت:www.aviny.com توسط:sareh1 ادامه مطلب ... |
|||
![]() |